• وبلاگ : دختر تنها
  • يادداشت : هزيون
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + saeed 
    دمت گرم...خيلي حال کردم که 2تا نظرامو بي کم و کاست گذاشتي...
    باورم نمي شد!!!!
    از نوشته "توان"ت خيلي به وجد اومدم....حس کردم يه درد مشترکو زيبا بيان کردي واسه همينم آنچه در ذهنم بود و بصورت کامنت نوشتم...دوس داشتم راجع بهش نظر بدي که ندادي...
    نميدونم چرا اينقدر با تندي راجع بهت نوشتم...راستش دلم از پايان نامم هم گرفته بود... از 7 سال دانشگاه بودن ...از اينکه حالا که به آخرش رسيدم همه چيمو پاي درس دادم...حتي نميدونم چرا يه حسي بهم مي گفت بيام اينجا دوباره سر بزنم...
    من عاشق نوشتنم....نقدت نکردم...اتفاقا قلمت قويه...
    اما حسي رو که موقع خوندن هزيونت بهم دست دادو گفتم...
    از فمنيستي صرف بيزارم...واقعا دخترا جايگاه حقيقي خوشون نيستن...
    چندين مقاله راجع به اين موضوعات نوشتم.....حس کردم نوعي ياس تو قلمت هست...چرا؟؟؟؟
    راستي بازم ميگم...
    از حرفام هرگز قصد توهين نداشتم
    پاسخ

    سلام
    چون احساس کردم قصد بدي نداري به صورت عمومي گذاشتم و اون حس وازش گرفتم زن بودن شايد خيلي چيزا رو که حقته ازت بگيره اما منظور اطرافيان روخيلي راحت ميتوني درک کني هيچکدوم ازما تو جايگاهي که ميخواييم نيستيم مثالش سالوادور دالي بود که يک هفته مونده به گرفتن مدرک پزشکي همه چي رو رها کرد.رفت سراغ نقاشي.. چون اون ادمي که 7 سال پيش شرو به درس خوندن کرده حالا ديگه نيستي اين به من ثابت شده که ادما دران تعقير ميکننداين خيلي خوبه . شايد يه حرکت رو به جلو باشه من فمنيست صرف نيستم برعکس مردايي هستن که واقعا دوسشون دارم .و ياس درقلم شايد برسه به همون درد مشترک همه ما که برا هرکدوم يک جور بروز ميکنه .