سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/2/20
12:28 عصر

یه حرف ساده

بدست افسانه در دسته ن.ت.ا.ل.ب.ی.

اولین وبهترین حرفی که می خوام بزنم اینه

دوست دارم وقتی بیرونم جسم وروحم

 از
نگاههای حرزه مردم درامان باشه

بعضعی وقتا احساس میکنم بی حسم

دوست دارم از لبای مرگ ببوسم

ولی انگار اونم حاضر به بوسیدن نیست

حسو حالموهرلحظه مخلوط کن معدم

اون قدر میزنه تا کش
بیاد بدجور

معدم ترش کرده .....

چرخ خیاطی خونه هرروز یه سری

کرمو به پوست صوتم لب
به لب میدوزه

دیگه شبیه ادم نیستم شدم یه

عروسک که هر روز وصله

پینش میکنی

میخوام تنها باشم نمیخوام کسی

رو ببینم حتی وقتی از
دست

خانوادم بیرون میزنم سنگینی

لباسا اذیتم میکنه

ترجیح میدم تو چاردیواری

خونه بمونمو

 دیوارا تو
دست نوشته هام فضولی کنن

خدایا چرا اینجوری شدم اشگام

دیوارای اتاق رو نم
زده شوریش

لباسامو پوسنده

صداتو میشنوم که میگی دیگه حرفی

واسه گفتن نمونده
..

آره نه نمیدونم حتی دایرالمعارف

مغزم هنگ کرده

بیچاره مامانم هنوز توکفششم که

چطور18سالو بامن سر
کرده.....

افسانه