خاطرات…………….
آسمون مهتابیه امشب
دل پربی تابیه امشب
دیگه رفته تو تلاطم
نشده یه ذره آروم
مثه بچه ها نشسته
پای یک قاب شسکسته
پر درده پر آه
غم تنهایی محاله
واسه اینکه که دیگه مجنون
نرفته سراغ لیلی
عشقشون رو برده از یاد
یکی گفت عشقای قدیمی
اون روز وکردی فراموش
که گفتی من رفتم از هوش
گفتی من اخر عشقم
خوب شده این سرنوشتم
سرنوشتو خوب نگاه کن
چی شداون روزای رنگی
تنها یادگار که مونده
برامون دلای سنگی
اون روزای عاشقونه
اسممو می زدی فریاد
برام هی گل می اوردی
می گفتی نمی ری از یاد
آخرش این شد می بینی
تو که گفتی بهترینی
اگه بود اگه هستش
حالا من بندهای تنهام
بس خدا تو باش کنارم
که من غرقم توی غمهام
.......................