آتش عشق
آتش افروخت کسی در این خانه ولی
افسوس که چه کنم این عشق بی حا صل را
ما که چونین در محراب عشق خفته ایم ولی
عاشق چه کنداین دل غمگین را
گویند که در آتش عشق همی سوخت دل معشوق ولی
آخر عاشق چه کند این دل خونین را
نقل است که در می خانه ی دل عارفانی بودند
هر کدام بسته به زنجیر دل روبایی بودند
در این دم احدی بانگ زد و گفت همی
دل عقل و نفس و جان من بسته به زنجیر کسی
آخر این دل دیوانه ی من میل دارد به کسی
عارفان مبحوت سخن مرد شدند
هر کدام دیده به رخسار پسر بند شدند
پسرک بار دگراز ته دل بانگ زد و گفت
آخر این عشق مرا آب کرد
کمکمک یادش مرا شیدا کرد
اورفت و مرا تنها گذاشت
یاد و خاطراتش در دلم جا ماند و رفت