دریچه ی نور
امروز کنار پنجرهی اتاق نشستم وبه آسمان بی نهایت خداوند نگریستم
چه بزگ وباشکوه ................
غافل از اینکه تنها ذره ای از بزرگی خدایم رابا چشمان حقیر خود دیدم
با به دنیا آمدن یک نوزاد شادی را حس و با رفتن یک عزیز غم را به آغوش کشیدم
ای کاش تمام ما در لحظه وداع همچون دقایق اول با باری سبک و معصوم از دنیا برویم
کاش در نقطه ی آغازو پایان همان نوزاد بودیم اما اکنون با کوله باری از گناه
ومعصیت به سوی بهترین می رویم .......
به دیدار آن معشوق آسمانی آنکه از خاکی بی ازرش بندهای همچون مرا
ساخت وبه وادیه بزرگی چون دنیا فرستاد
گاهی وقتها از نگاه کردن به روی خود شرم سارم آیا این است ساخته ی دست تو؟
یا یک موجود دنیوی